کتاب چهل حدیث مهدیین(۲۸)-حدیث بیست و چهارم

                     بسم ﷲ الرحمن الرحیم

با ادامه کتاب چهل حدیث درباره مهدیین و فرزندان قائم ع نوشته شیخ ناظم عقیلی از مؤمنین به دعوت وصی و فرستاده امام مهدی ع سید احمد الحسن ع یمانی موعود در خدمت شما هستیم. جهت مطالعه مطالب و روایات گذشته اینجا کلیک کنید.

                  《حديث بيست و چهارم》

جاء في رواية المفضل بن عمر عن الصادق  في أمر القائم  ...) :قال المفضل: فما يصنع بأهل مكة ؟ قال: يدعوهم بالحكمة والموعظة الحسنة، فيطيعونه ويستخلف فيهم رجلاً من اهلبيته، ويخرج يريد المدينة ...).

در روايتی مفضل بن عمر، از امام صادق (ع) در مورد قائم(ع) پرسيده است: (ای پسر رسول الله (ص) ،قائم (ع) با اهل مکه چه کار میکند؟) فرمودند: (آنان را با حکمت و  موعظه ی حسنه دعوت میکند، پس از ايشان اطاعت کرده و حضرت در ميان آنان،(مردی از اهل بيتش را به خلافت قرار می دهد؛ و خود به سوی مدينه رهسپار می شود).[۱]
 
اين روايت نيز به وضوح، بيان میکند که امام مهدی (ع) در آغاز قيام مقدس، مردی از اهل بيت خويش را در ميان اهل مکه، جانشين خود قرار می دهد؛ و به طور طبيعی اهل بيت امام مهدی (ع) همان عترت اويند؛ و اين امر بر وجود ذريه ی امام مهدی (ع) در آغاز قيام امام (ع) دلالت می کند که مردان شايسته ای برای فرماندهی و ولايت هستند. پس ناگزير اين ذريه، بايد قبل از قيام مقدس حضرت به دنيا آمده باشند.  

وعن علي بن الحسين (ع) في ذكر القائم(ع) في خبر طويل قال: (فيجلس تحت شجرة سمرة، فيجيئه جبرئيل في صورة رجل من كلب، فيقول: يا عبدالله ما يجلسك ههنا ؟ فيقول: يا عبدالله إني أنتظر أن يأتيني العشاء فأخرج في دبره إلى مكة وأكره أن أخرج في هذا الحر قال: فيضحك فإذا ضحك عرفه أنه جبرئيل قال: فيأخذ بيده ويصافحه، ويسلم عليه، ويقول له: قم ويجيئه بفرس يقال له البراق فيركبه ثم يأتي إلى جبل رضوى، فيأتي محمد وعلي فيكتبان له عهداً منشوراً يقرؤه  على الناس ثم يخرج إلى مكة والناس يجتمعون بها قال: فيقوم رجل منه فينادي أيها الناس هذا  طلبتكم قد جاءكم، يدعوكم إلى ما دعاكم إليه رسول الله (ص)،قال: فيقومون، قال: فيقوم هو بنفسه، فيقول: أيها الناس أنا فلان بن فلان أنا ابن نبي الله ، أدعوكم إلى ما دعاكم إليه نبي الله ...).

علی بن حسين (ع) در حديثی طولانی به ذکر قائم(ع) پرداختند و فرمودند: (زير درختی تيره رنگ می نشيند، پس جبرئيل به صورت مردی از طايفه ی کلب، به سوی ايشان می آيد و می گويد: ای بنده ی خدا، چه چيزی تو را اين جا نشانده؟ می گويد: ای بنده ی خدا، من  منتظرم که غروب شود تا به سوی مکه بروم و اکنون اکراه دارم در اين گرما حرکت کنم. پس  آن مرد میخندد و حضرت(ع) از روی خنده اش میفهمد که او جبرئيل است. پس برمی خيزد و به او دست می دهد و سلام میکند. جبرئيل می گويد: برخيز، او اسبی با خود آورده که به آن براق می گويند. حضرت(ع) سوار آن می شود و ايشان را تا کوه رضوی میبرد. سپس محمد و علی  می آيند و برای او، عهدی منتشرشده می نويسند، تا آن را بر مردم بخواند. سپس حضرت(ع)  به سوی مکه خروج میکند، در حالیکه مردم، گرداگرد ايشان هستند. پس مردی از اوبرمی خيزد و ندا میدهد: ای مردم کسی را که طلب می کرديد، اکنون به سوی شما آمده و شما را به آن چه که رسول الله (ص) دعوت کردند، دعوت میکند. پس بر می خيزند. سپس خود  حضرت(ع) بلند میشود و میفرمايد: ای مردم، من فلان بن فلان هستم. من پسر پيامبر خدايم. شما  را به آن چه که پيامبر خدا دعوت کرد، دعوت میکنم...).   [۲]
 
و سخن حضرت (ع)( پس مردی از او بر ميخيزد) يعنی از امام مهدی(ع) و از ذريه ی امام است و اين روايت هنگامی که همراه روايات ديگر، خوانده شود، بر اين معنای خاص تأکيد میکند و در توضيح آن سخنی لازم نيست.

با ما همراه باشید...

________________________
[۱]بحار الأنوار: ج۵۳ ،ص۱۱
[۲]بحار الأنوار: ج۵۲ ،ص۳۰۶.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

راز ستاره داوود علیه السلام

قضاوت با شما!!

کتاب چهل حدیث مهدیین (۲۵)-حدیث بیست و یکم