برای انسان عاقل، اندکی تأمل کافی است ...
وقتی خاندان حسین (ع) را از کربلا حرکت دادند، آنها را به سمت کوفه بردند. یکی از صحنههایی که در کوفه اتفاق افتاد و در تاریخ ثبت شده، این است که پیشتر مردم را خبر کردند تا جمع شوند؛ تمام جمعیت شهر کوفه از خانهها بیرون ریختند. بعد هم ـ نعوذبالله ـ اینچنین معرفی کردند و گفتند: یک عده خارجی بر خلیفه، یعنی یزید، خروج کردهاند و خلیفه نیز ناگزیر آنها را قلعوقمع کرده و این عده را نیز به اسارت گرفته است! واضح است که مردم تا چه حد متأثر میشوند. شخصی بود بهنام مُسلم جسّاس، یعنی گچکار؛ میگوید من در دارالأماره مشغول گچکاری بودم. دیدم همهمه و سروصدای عجیبی در شهر بلند شده است. از یکی از خدمۀ دارالأماره پرسیدم چه خبر است؟ این همهمه و سروصدا برای چیست؟ گفت: یک خارجی بر یزید خروج کرده است، سپاهیان یزید هم آنها را کشتهاند و خاندانش را به اسارت گرفته و آوردهاند. از او سؤال کردم اسم این خارجی چه بوده است؟ اسمش را به من بگو. گفت: حسین بن علی! ببینید کار به کجا رسیده است. میگوید: مقداری تأمل کردم که این رد شود. وقتی از من دور شد چنان محکم سیلی بهصورت خودم زدم و گفتم عجب! پسر پیغمبر ...